تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

دندانهای نیش

سلام به همه دوستای گلم توی پست قبل نوشتم که می خوام تبسم رو از پوشک بگیرم  و همین کارم کردم خداررا شکر  توی این کار موفق شدم                 خوب روزای اول  متوجه نبود هنوز فرق پوشک داشتن و نداشتن رو نمی دونست منم فرش های سالن و آشپزخانه رو جمع کردم و یه هفته توی خونه بودم واسه این کار دلم می خواست خودش بفهمه وقتی جیش میکنه چه اتفاقی می افته خودش جیش خودش رو ببینه و منم بدون اینکه دعواش کنم واسش توضیح می دادم که این چی هست بچه ها خیلی با هوش هستن زود می فهمند  خدا راشکر تبسم خیلی زود متوجه شد که اگه جیش داره باید بره توی حمام بچم خودش شلوارش ر...
30 خرداد 1394

از پوشک گرفتن تبسم

13 خرداد مصادف شده بود با نیمه شعبان و عروسی نوه دایی مامان و بابام بود توی گلپایگان به همین خاطر من و تبسم جونی و بابا احمد و دایی رسول و زندایی و مامان ی و بابا عباس همگی راهی گلپایگان شدیم جای همگی خالی دیدار از فامیل ها و دیدن خاله مریم و امیر عباس و عزیز و آقاجون و دایی مسعود و سجاد خالی از لطف نبود وقتی با خاله مریم در مورد تبسم و اینکه خودش پوشکش رو در میاره و یه جورایی بهمون می فهمونه که جیش کرده و توی خواب جیش نمی کنه خاله مریم با قاطعیت گفت که از پوشک بگیرش و از تجربیات خودش گفت که امیر عباس یک سالش بود از پوشک گرفتمش و از سن 18 ماهگی تا 20 ماهگی بهترین زمان از پوشک گرفتن بچه هاست و.......... به توصیه های خاله مریم شنبه...
18 خرداد 1394

از ماه اردیبهشت بگم (تولد علی)

    از ماه اردیبهشت بگم با اتفاقات بسیار خوبش از تولد علی و رفتن خودمون به مشهد و شمال یه سفره پیش بینی نشده درماه مبارک رجب و شعبان به پا بوس امام رضا (ع) رفتن با وجود اینکه واکسن تبسم رو هم داشتیم خیلی دلم نبود که بریم ولی وقتی دکترش گفت می تونید واکسنش رو چند روز دیر تر بزنید دلم راضی شد و اما رضا (ع) ما رو طلبید جای همگی خالی بسیار خوش گذشت ایندفعه هم با ماشینهای خودمون رفتیم عصر روز 26 اردیبهشت حرکت کردیم شب طبس خوابیدیم شهر 27 مشهد بودیم هتل آپارتمان شایگان خ امام رضا 18 روز 30 هم مشهد رو ترک کردیم و راهی شمال شدیم عصر یک خرداد هم اصفهان بودیم سفره یک هفته خوبی بود بقیه در ادامه مطالب ...
9 خرداد 1394

روز پدر

دخـــــتر که باشی میدونی  اولین عشق زندگیت پــــــــــدرته... دخـــــتر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پــــــــــدرته.... دخـــــتر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پــــــــــدرته.... دخـــــتر که باشی میدونی همه دنیا پــــــــــدرته... دخـــــتر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی ،  چه کنارت باشه یا نباشه قویترین فرشته نگهبان زندگیت پــــــــــدرته.....   روز پدر واسه پدر خودم و پدر شوهرم دمپایی چرم راحتی مردانه خریدیم مبارکشون باشه و به سلامتی بپو...
13 ارديبهشت 1394

دایره لغات تبسم در18 ماهگی

این روزهای تبسم جان به مامان میگه: ما ما به بابا میگه: با با وقتی می خواد بره بیرون میگه؟ دَ دَ وقتی می خواد شیر بخوره میگه: مَ مِه به دایی رسولش میگه: دا به پرنده ها میگه: تو تو وقتی صدای موبایل یا تلفن میاد با عجله بلند میشه و میگه: تِیه   کِیه بهش میگم تبسم غذا بخوره: با قاطعیت میگه نه به چیزایی که دوست داره میگه: بَه بَه بهش میگم تبسم تاب بازی کرده: میگه: بَل وقتی کاره بدی میکنه دستش رو میزنه به دستش .و میگه:  اوخ  اوخ به عکساش اشاره میکنم و میگم این کیه ؟ میگه: مَن وقتی یه چیزی می خواد میگه: اِدِه   اِدِه از شمارش اعداد هم  دو  و&nb...
8 ارديبهشت 1394

تبسم

سلام به همه امروز 27 فروردین تبسم جان یک سال و پنج ماهه میشه ماهگیت مبارک ناز دونه خانوم مبارک و مبارکه مبارک عزیزم ای قبله گاه عشق من ...   ای نازنین ترینم ...   بی توزیستن برای من ممکن نیست ...   کاش میتوانستم ازچشمهای توسیراب شوم ...   ای خورشید سرزمین عاشقی من ...   دلبندم   دوستت دارم برای همیشه   دخمله من دیگه واسه خودش خانوم شده حرف میزنه ولی فقط یه بار تکرار میکنه تلفن یا موبایل رو بر می د اره و با دوست فرضی خودش کلی حرف میزنه بلند بلند و می خنده و گاهی هم عصبانی میشه ..... تبسم وقتی کاره ب...
27 فروردين 1394

مادر

  بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم. نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود ! شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم   مهربانی مادر است ایثار مادر است عشق مادر است زندگی مادر است رنجر مادر است غم خوار مادر است درد مادر است تنها مادر است بهترین جمله گیتی مادر است   امروز روز مادر بود.دلم میخواد این روز رو به همه ی مامانا مخصوصا مامان خودم که تمام دنیاشو به پام ریخته تبریک بگم مادری که سی  سال مشکلات و دغدغه هامو به دوش کشید و الان یک سال و...
23 فروردين 1394

نوروز 1394 با تبسم عزیزم

  گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین /   روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر / برترینش کن برایم این زمان و این زمین . . . سال نو مبارک   بله بلاخره عید آمد وقت روبوسی شد و عیدی گرفتن و عیدی دادن و مهمانی رفتن و ...... امسال سال تحویل ساعت 2 صبح بود و تبسم خانم هم بیدار بودند و کلی از بابا عباس مهربون عیدی گرفتن آخه ما سال تحویل خونه بابا عباس بودیم چهار روزی رو اصفهان بودیم و واسه پنج شنبه راهی گلپایگان شدیم جای همه خالی اونجا هم  خیلی خوش گدشت و دختر من کلی هم عید ی نصیبش شد    عکس های  نوروز 94 تبس...
10 فروردين 1394