تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

دخترم

دخترم   نمیدانم چشمانت با من چه میکنند وقتی که نگاهم میکنی و نگاهت میکنم چنان دلم میلرزد که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمانی که برای من تمام دنیاست .   این عکس وقتیه که تبسم جان تازه به دنیا آمده بود دخمله مامان چقدر بزرگ شده بزنم به تخته چقدر زود گذشت اینم عکس شش ماهگیه شماست   اینم عکس هفت ماهگی تبسم جانم حالا دخترم یک ساله شده .  دیگه خانومیه واسه خودش حالا مامان و بابا در تدارک جشن تولد دخمله کوچولوشون هستن     ...
6 آبان 1393

محرم 93

برای سینـه زدن رخصتی بده آقا .. بــه دست خستـه من، قـدرتی بده آقا ..   شبیـه سـال گذشته دوباره آمـده‌ام.. بـرای خوب شـدن فـرصتی بده آقا .. دوباره قصد نمـودم که نوکرت بـاشـم.. در این دو مـاه عـزا، هـمـتی بده آقا ..   ز غصه‌های سر غرق خـون تو بر نـی.. چـگونه سـر شکنـم، جـراتـی بـده آقا .. سر مـطــهـرتـان بـارهـا ز نـی افــتــاد.. میان روضه به من طاقتی بده آقا. . .     یا حسین علیه السلام   ماه محرم اومد و همه کوچه ها و خیابونا رنگ بوی محرم رو با خودشون آوردن. خوشگل  مامان امشب شب اول محرمه.و این اولین سالی هست که محرم رو میبینی و ...
6 آبان 1393

زیارت امام رضا (ع)

سلام به همه دوستای گلم ما روز 21 مهر رفتیم مشهد سه روز هم مهمان امام رضا (ع) بودیم جای همگی خالی بود. با تبسم جون  خیلی خوش گذشت هوا عالی بود نه گرم بود و نه سرد به تبسم جون که خیلی خوش گذشت هر روز می بردیمش حرم برای زیارت و ادای نماز بابا احمدش این سه روز کنارش بود همش بغل بود یا تو کالسکه سواری می کرد خدا را شکر خیلی خوب بود و خوش گدشت اینجا بین راه توقف کردیم تا ناهار بخوریم جاتوتن خالی کباب زدیم به بدن اینجا امام زاده احمد هستش تبسم در فکر آب بازی تبسم در آرزوی شیرجه زدن در آب   ساعت 10 شب رسیدیم مشهد و اتاقهایمان رو تحویل گرفتیم تبسم خانم روی چمدان مشغول انتخ...
27 مهر 1393

روز کودک

روز جهانی کودک بر تمامی کودکان جهان مبارک باد Happy Children’s Day to all the world’s children   كودك نازم جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می ...
19 مهر 1393

رویش چهارمین مروارید

دو تا دندان پایین دو تا دندان بالا   ماشاالله ماشالله بهش بگید ماشاالله صد قل هو الله بهش بگید ماشاالله دخمل بلا ،مرواریدای سومی  هم تو تاریخ 30   شهریور و چهارمی هم در تاریخ 4 مهر جوونه زدن . مبااااااااااااااااررررررررررررررککککککککککه جیگر طلا       ...
9 مهر 1393

10 ماهگیت مبارک

دخترزیبایم تبسم جان 10 ماهگیت مبارک تبسم جونم 10 ماه ازاولین نگاهی که به چشمانم انداختی می گذرد ومامان آن نگاه واولین تجربه مادرشدن راازیادنمی برد                     تبسم  عزیزم تولدت مبارررررررررک تبسم جان خودش به تنهایی می ایسته یه قدم بر می داره ولی خیلی زود میشینه  حرف میزنه آواز می خونه بوس می کنه نوازش میکنه دست می زنه نای نای می کنه سر سر می کنه بعد به چشمای همه نگاه می کنه و خودش واسه خودش دست میزنه و همه رو مجبور می کنه واسش دست بزنند. تلفن جواب میده زور گو هم شده و اسباب بازیهاشو به بچه ها نمیده همه جا هم سرک میکشه...
9 مهر 1393

ماه مهر.....

سلام به همه خاله های مهربون که نگران تبسم جان شدند. از لطف همشون ممنونم. تبسم شکرخدا خیلی بهتره بعد از یک هفته لب به غذا نزدن حالا به میل خودش غذا می خوره و سلامتی دوباره اش رو پیدا کرده. امید وارم هیچ بچه ای مریض نشه. این چند روزی که تبسم حال نداشت و همش خواب بود دلم واسه شیطنت کردن هاش یه ذره شده بود  خونمون سوت و کور شده بود . من و باباش هم میل به غذا نداشتیم . بعد که تبسم خوب شد بابا  مریض شد بعد هم خودم .... شکر خدا  هر سه تامون خوب خوب شدیم مخصوصا با شروع باز گشایی مدارس و دیدن بچه ها که به مدرسه میرن دیگه خوب خوب شدیم . ماه مهر به همه بچه ها خوش بگذره.یادش بخیر روزهایی که به مدرسه می رفتیم.......... &nbs...
7 مهر 1393

تبسم و جدال با ویروس

سلام بعد از اومدن از چادگان دخترم روز بعدش هرچی می خورد بالا می اورد حالا فقط شیرم رو می خوره و لب به غذا نمی زنه دکتر هم که بردیمش گفت ویروسه شربت ضد ویروس و ضد تهوع بشد داد بچم خیلی لاغر شده مامان براش بمیره نبینم بی حال یه گوشه ای افتاده باشی گل مامانی فعلا خداحافظ
31 شهريور 1393

سفر به شهر ساحلی چادگان

سلام به همه ما اومدیم جای همه خالی رفتیم به شهر زیبا و تفریحی چادگان عمو داوود ویلا گرفته بود و من و تبسم و بابا احمد و عمه زهرا  و عالی و مامان فرزانه و بابا محمود و دو تا از خاله های شوهرم هم ما را در این سفر دو روزه همراهی می کردند. روی هم رفته سفر خوبی بود . این دومین باری بود که من و تبسم امسال می رفتیم چادگان. کلی مامان مهدیه از تبسم جونی عکس گرفته......... ببینید        لطفا بقیه را در ادامه مطالب دنبال منید:     اینا همه وسایل تبسم خانم هستا.......چون همه گفته بودن هوا سرده من کلی لباس گرم و پتو واسه تبسم جان بر داشته بودم اینم مهدیار و ...
30 شهريور 1393