تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

تبسم و تولد دو سالگی علی

بله ماه اردیبهشت هم از راه رسید و تولد علی کوچولو شد. یه روز هم من و تبسم با هم رفتیم و واسه علی یه کادو خریدیم یه ماشین اسباب بازی زرد رنگ ...... و روز تولد عای هم واسش بردیم ...اینم چند تا عکس خوشگل از تولد علی علی حمید رضا پسر عموی علی و تبسم عزیز این کادو ما است تبسم قبلش با کادو علی حسابی بازی کرده بود و تمایلی به بازی با اون نداشت و دوست داشت با کادو های دیگه علی بازی کنه اون ماشینه که علی داره باهاش بازی میکته کادو ما است     اینم از عکس های تولد دوستانی که وبلاگ رو بازدید میکنید خواهش میکنم نظر هم بدید.ممنونم ...
27 ارديبهشت 1395

نوروز 95

نوروز 95 هم از راه رسید و دختره کوچکمان یک سال بزرگتر شده ....قد کشیده .....و ما شاهد رشد و بزرگتر شدنش هستیم....امسال لحظه سال تحویل  8 صبح بود و تبسم خواب بود ومن و بابا احمد بدون تبسم سال رو تحویل کردیم وبعد هم تبسم که بیدار شد صبحانه خوردیم و لباسهای خوشگلت رو پوشیدی و رفتیم عید دیدنی ...اول خونه بابا محمود و بعد خونه بابا عباس.... امسال روز 4 فروردین جشن تولد واسه سجاد گرفته بودن ولی بابا احمد نتونست بیاد به خاطر همین من و تیسم و مامان فاطمه و دایی رسول و زندایی چهار نفری بلیط گرفتیم و رفتیم گلپایگان تا شب بریم تولد سجاد ....تولد هم خیلی به شما خوش گذشت    اینم از عکسای تولد اینم یه ژست تبسمی  ...
17 فروردين 1395

از ماه اردیبهشت بگم (تولد علی)

    از ماه اردیبهشت بگم با اتفاقات بسیار خوبش از تولد علی و رفتن خودمون به مشهد و شمال یه سفره پیش بینی نشده درماه مبارک رجب و شعبان به پا بوس امام رضا (ع) رفتن با وجود اینکه واکسن تبسم رو هم داشتیم خیلی دلم نبود که بریم ولی وقتی دکترش گفت می تونید واکسنش رو چند روز دیر تر بزنید دلم راضی شد و اما رضا (ع) ما رو طلبید جای همگی خالی بسیار خوش گذشت ایندفعه هم با ماشینهای خودمون رفتیم عصر روز 26 اردیبهشت حرکت کردیم شب طبس خوابیدیم شهر 27 مشهد بودیم هتل آپارتمان شایگان خ امام رضا 18 روز 30 هم مشهد رو ترک کردیم و راهی شمال شدیم عصر یک خرداد هم اصفهان بودیم سفره یک هفته خوبی بود بقیه در ادامه مطالب ...
9 خرداد 1394

3 دی تولد مامانی

سلام . امروز روز تولد مامان مهدیه هست تولدت مبارک مامان مهدیه جون   بابا احمد تبسم واسه مامانی کادو خریدند   دو تا ظرف کیک پزی با یه ظرف ژله   مامانی هم کادوی خودش رو افتتاح کرد و یه کیک خوشگل و خوش مزه واسه خودش پخت   بازم تولدم مبارک    بعد هم کیک رو بردیم خونه مامان فاطمه و بابا عباس و اونجا بریدیمش و خوردیمش اینم کیک طرح دار من       بازم تولدم مبارک   تا تولد های بعدی و یه کیک دیگه خدا حافظ ...
7 دی 1393

تبسم در تولد دایی رسول

سلام به همه 5 آذر تولد دایی رسول بود و تبسم خانم هم دعوت بودند چه مهمونی خوبی بود کلی به تبسم خوش گذشت مخصوصا  بادبادک بازی و بازی با امیر مهدی داداش زندایی موقع بریدن کیک و خوردن اسمارتیز های روی کیک شبه به یاد موندنی واسه تبسم شد     دخمله من با دیدن اسمارتیزهای روی کیک  ناخنک می زد و اسمارتیز ها رو می خورد و چقدر هم دوست داشت در حال ناخنک زدن دست دخملی به شمع های روشن می خو...
13 آذر 1393

تبسم درتولد مهدیا

سلام امروز تولد مهدیا دختر خاله احمد جان بود و من و تبسم رفتیم تولد از بس اونجا بچه بود و هر کدوم مشغوله شیطنت بودند نتونستم عکس بگیرم تبسم خانم هم طبق معمول مشغول شیطنت و نگاه کردن و بازی کردن با محیط اطرافش بود . در کل خیلی خوش گذشت.                 من و تبسم یه یلوز و شلوارک قرمز رنگ به مهدیا جون هدیه دادیم. بعد از بریدن و کیک و دادن هدایا عصرونه سالاد الویه خوردیم.            بعد هم رفتیم خونه دایی جون رسول واسه دیدنش و یه کادو هم یادگاری واسشون بردیم از اینجا دیگه عکس دارم ...
12 شهريور 1393
1