تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

ماه مهر.....

سلام به همه خاله های مهربون که نگران تبسم جان شدند. از لطف همشون ممنونم. تبسم شکرخدا خیلی بهتره بعد از یک هفته لب به غذا نزدن حالا به میل خودش غذا می خوره و سلامتی دوباره اش رو پیدا کرده. امید وارم هیچ بچه ای مریض نشه. این چند روزی که تبسم حال نداشت و همش خواب بود دلم واسه شیطنت کردن هاش یه ذره شده بود  خونمون سوت و کور شده بود . من و باباش هم میل به غذا نداشتیم . بعد که تبسم خوب شد بابا  مریض شد بعد هم خودم .... شکر خدا  هر سه تامون خوب خوب شدیم مخصوصا با شروع باز گشایی مدارس و دیدن بچه ها که به مدرسه میرن دیگه خوب خوب شدیم . ماه مهر به همه بچه ها خوش بگذره.یادش بخیر روزهایی که به مدرسه می رفتیم.......... &nbs...
7 مهر 1393

تبسم و جدال با ویروس

سلام بعد از اومدن از چادگان دخترم روز بعدش هرچی می خورد بالا می اورد حالا فقط شیرم رو می خوره و لب به غذا نمی زنه دکتر هم که بردیمش گفت ویروسه شربت ضد ویروس و ضد تهوع بشد داد بچم خیلی لاغر شده مامان براش بمیره نبینم بی حال یه گوشه ای افتاده باشی گل مامانی فعلا خداحافظ
31 شهريور 1393

سفر به شهر ساحلی چادگان

سلام به همه ما اومدیم جای همه خالی رفتیم به شهر زیبا و تفریحی چادگان عمو داوود ویلا گرفته بود و من و تبسم و بابا احمد و عمه زهرا  و عالی و مامان فرزانه و بابا محمود و دو تا از خاله های شوهرم هم ما را در این سفر دو روزه همراهی می کردند. روی هم رفته سفر خوبی بود . این دومین باری بود که من و تبسم امسال می رفتیم چادگان. کلی مامان مهدیه از تبسم جونی عکس گرفته......... ببینید        لطفا بقیه را در ادامه مطالب دنبال منید:     اینا همه وسایل تبسم خانم هستا.......چون همه گفته بودن هوا سرده من کلی لباس گرم و پتو واسه تبسم جان بر داشته بودم اینم مهدیار و ...
30 شهريور 1393

تاتی

تاتی   قدم رو      یک پا عقب اون جلو                تبسم جون یواش یواش رو پا خودت راه برو این شعریه که تبسم جان با کمک من داره تاتی می کنه واسش می خونم. دخمله نازم خیلی دوست داره رو پاهای کوپولوی خودش راه بره. چند روزی هست که چند دقیقه به تنهایی می ایسته ولی هنوز قدم بر نداشته به امید روزی که دختره قشنگه من راه بره. ...
26 شهريور 1393