تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

تاتی

1393/6/26 19:25
587 بازدید
اشتراک گذاری

تاتی   قدم رو      یک پا عقب اون جلو                تبسم جون یواش یواش رو پا خودت راه برو * الرسوم المتحركة هرقل -- الآلاف من الرسوم المتحركة للتحميل مجانا

این شعریه که تبسم جان با کمک من داره تاتی می کنه واسش می خونم. دخمله نازم خیلی دوست داره رو پاهای کوپولوی خودش راه بره. چند روزی هست که چند دقیقه به تنهایی می ایسته ولی هنوز قدم بر نداشته

به امید روزی که دختره قشنگه من راه بره.

پسندها (2)

نظرات (11)

مامان سمانه
26 شهریور 93 23:13
الهی فدای پاهات بشه خاله مراقب تبسم خوشگله من باش مهدیه پوستت کنده اس بذار راه بیوفته همش باید دنبالش بدویی فقط میشی پوستو استخون از یه طرف باید دنبال بچت بدویی نزدیک پله یا جایی نره از یه طرف شیرش میدی وای وای ایشالا زودتر راه بره نگرانشم نباش بخوره زمین فقط مراقب صورتش باش عزیزم
مامان سمانه
26 شهریور 93 23:16
سلام مهدیه جون جون جونم ایشالا بسلامتی نگرانت شدم خانوم مگه بخاری گذاشتید از الان؟؟؟ دست تبسم جون به بخاری بود تو عکسه وووووووووووووواااااااااااااااای اینجوری نبریش چادگون بچم سرمامیخوره برگشتی دستتو میذاره تو پوسته گردو لباس گرم ببر فقط ایشالا که حسابی خوشبگذره شباش و دم صبح هوا سرد میشه مراقب خودتم باش عزیزم لباس گرمو پتو اضافه بردار خیلی دوست دارم ایشالا زود برگردی با خبرای خوش
مامان سمانه
28 شهریور 93 10:21
سلام خانومم برنگشتی مهدیه جونم؟
مامان سمانه
28 شهریور 93 10:21
منتظرتم با خبرای خوش ایشالا زود زود بیایا
مامانه امیر صدرا
28 شهریور 93 18:47
سلام ممنون که سرزدی کم کم راه میره عزیزم
مامانه امیر صدرا
28 شهریور 93 18:48
سلام به من هم سر بزن خوشحال میشم خدا حفظش کند
فایضه مامانه عسل
29 شهریور 93 2:09
خصوصی داری ؟
دختر آسموني
29 شهریور 93 12:04
تاتي كردنات مبارك تبسم زيبا. ماماني جون آسمان دقيقا يك سال و چهار ماهشه.
دختر آسموني
29 شهریور 93 12:55
حواست هست یک تابستان دیگر هم گذشت ......... ، حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن پاییز،یک پاییز خوشرنگ ،به پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد ...................... توی کوچه و پس کوچه هایش بغض. نباشد ..............، پاییزی که مهر و آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره خیسی نیاندازد .... یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال من و تو باشد،میمانیم به امید پاییزی كه نه از فاصله خبری باشد نه ازدرد. نه از زخم نه از جنگ نه از فقر،به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد.... به اميد صلح.. به اميد عشق.... به اميد شیرین ترین لبخند ها....
مامان سمانه
29 شهریور 93 21:37
سلام مهدیه جونم من نگرانما یه خبر بده اومدی
سحر
9 مهر 93 8:51
آفرین به تبسم جون. به زودی آنقدر برات راه می ره و می دوه و اونقدر باید دنبالش بدویییییییییییییییی.