تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

خاطره زایمان

1392/12/17 21:04
8,775 بازدید
اشتراک گذاری

الان سه ماه از  زایمانم گدشته خیلی دوست دارم خاطرات زایمانم رو بنویسم تا مادرانی که دوست دارن زایمان طبیعی داشته باشند اززایمان طبیعی نترسند چون اصلا ترسناک نیست یه پروسه کاملا طبیعی هست.

من اسفند سال 91 فهمیدم که باردارم. به پیشنهاد یکی از دوستانم دکتر مریم سهیلی پور را برای  زایمانم انتخاب کردم ایشون تو بیمارستان سینای اصفهان زایمان انجام میدن.به کمک دکترم فهمیدم که بیمارستان  سینا کلاسهای بارداری و امادگی قبل از زایمان برگزار میکنه منم توی این کلاسها شرکت کردم.

مدیر این کلاسها سرکارخانم قاسمی هستند .این کلاسها در ده جلسه برگزار میشه و در هر جلسه در رابطه با موضوعی صحبت میشه و ورزشهای بارداری و ریلکسیشن انجام میشه. من که خیلی راضی بودم نظر ادم در مورد زایمان طبیعی و سزارین کاملا تغیر میکنه. واقعا خوشحالم که سزارین نشدم و طبیعی زایمان کردم. هزینه هر جلسه 2/000تومان است.یه جلسه هم زایشگاه بیمارستان را نشونمون دادند تا ترسمون بریزه و واقعا هم تاثیر داشت. یه جلسه هم با حضور همسرانموم بود تا اونا هم از پروسه زایمان مطلع بشند زایمان من زایمان فیزیولوزیک بود با مامای همراه.

توی این کلاسها روشهای کاهش درد را هم توضیح می دادند خوبی دیگه این کلاسها این بود که کلی دوست پیدا میکنی که همه شرایط یکسانی با هم داشتند.از کلاسها بگزریم و به موضوع اصلی که خاطره زایمانم هست بپردازم......................

 

من در تاریخ 27 ابان ماه ماه نهمم تمام میشد و وارد ماه دهم میشدم و لی دردهای زایمانم شروع نشده بود روزی دو تا یک ساعت پیاده روی داشتم ورزشهای مخصوص زایمان رو انجام داده بودم اب عسل زعفران خورده بودمو.......ولی دردام شروع نشده بود دکترم توی معاینه لگنم گفت میتونم زایمان طبیعی داشته باشم و گفت اگه تا پایان ماه 9 دردات شروع شد که هیج اما اگه دردات شروع نشد روز 27 برو بیمارستان تا اینداکشن بشی. منم صبح روز 27 ابان یه ارایش مختصری کردم و با سلام و صلوات به همراه مامانم و مادر شوهرم و همسرم رفتم تا زایمان کنم حتما پیشه خودتون میگید چه شجاعتی داشتم ......باورتون میشه من از زایمان طبیعی وحشت داشتم تا اون روز یه سرم هم نزده بودم اصلا پام به اتاق عمل و بیمارستان باز نشده بود ولی خوبی کلاسهای قبل از زایمان همینه ....ترس ادم رو از بین میبره با اطلاعات صحیح از زایمان.فیلم زایمان  نشونموم می دن اادم رو با زایشگاه اشنا میکنن و در  کل ترس ادم رو از بین میبرن اینجوری میشه ادم ترسویی مثل منو شجاع میکنه تا با پای خودم برم زایشگاه. 

وسایلم رو به مادرم دادم رفتم داخل.انصافا تمام پرسنل اونجا مهربون بودن و با عزیزم با من صحبت میکردن. به دکترم تماس گرفتند  تا دستورات لازم رو بگیرند.منم از قبل با خانم قاسمی هماهنگ کرده بودم تا مامای همراهم باشند بهم گان دادند و انزیو کد به دستم وصل کردن.به پرستاران اونجا هم گفنم که مامای همراه دارم. 

به اتفاق من دو تا خانم دیگه هم بودند که دیشب کیسه ابشون پاره شده بود و فکر میکردم  که من سزارینی هستم چون خوشحال و سرزنده و ارایش کرده بودم. به همراه اون دو خانم دیگه تو اتاق درد مشغول حرف زدن بودن که سرپرستار بخش اومد.روزی که بازدید زایشگاه رو داشتیم ایشون مامای شیفت بودن و چقدر خانم قاسمی از رفتار و کار ایشون تعریف کرد.اینم یه خوبی دیگه این کلاسها بود. رفتم جلو و با ایشون صحبت کردم  و گفتم شما رو دیدم در همین حین خانم قاسمی هم امدن با رویی خوش.                                   

با خانم قاسمی مشغول حرف زدن شدم و ایشون هم از من خواستند تا روی تخت دراز بکشم تا پبشرفت زایمانم رو ارزیابی کنند.با هم از بچه های کلاسمون صحبت کردیم کدوم سزارینی شده بودن کدوم طبیعی ساعت حدود 8:15 صبح بود و من هیچگونه دردی نداشتم چون دردای من شروع نشده بودن و قرار بود با تزریق آمپول این دردها تازه شروع بشوند.خانم حسینی مامای شیفت آمدند و منو معاینه کردند و گفتند 3سانت باز شده ولی درد نمیکشه.خانم قاسمی گفت شاید به درد مقاومه ؟ خودمم نمی دونم واقعا دردی نداشتم ؟؟؟؟/

ساعتای 9 بود که خانم قاسمی مامانم رو آوردند بالای سرم. مامانم با روحیه بالا گفت:معلومه که درد نداری ؟ گفتم مامانی خوابم میاد دلم میخواد بخوابم. مامانم گفت بهت گفتم از زایمان نترس .کمی پیشم بود و بعد هم رفت. ساعتای 10 بود که خانم حسینی آمدند تا کیسه آبم رو پاره کنند. اصلا درد تداشت و خوشبختانه رنگش زلال و روشن بود.

از روی تخت بلند شدم و با راهنمایی خانم قاسمی روی توپ نشستم دیگه دردام شروع شده بود ولی خیلی خفیف از درد پریود هم کمتر بود . کمی روی توپ بودم کمی راه می رفتم رفتم دم در دیدم شوهرم امده با دیدنش انرزی مضاعف گرفتم چون مامای همراه داشتم شوهرم می تونست بیاد بالای سرم . با شوهرم رفتیم توی یه اتاق خصوصی فکر کنم حدود ساعت 12 بود دهانه رحمم حدود 4 سانت باز شده بود دردا می آمدند و می رفتند ولی باز هم قابل تحمل بود . ولی دردها که شدت پیدا کرد دیگه نمی تونستم باایستم .به کمک خانم قاسمی روی توپ نشستم وقتی روی توپ نشستم انگار تمام دردام رو به توپ منتقل می کردم.احساس سبکی می کردم شوهرمم پشت سرم نشسته بود و با راهتمایی خانم قاسمی منو کمرم رو ماساژ میداد  به همین منوال طی میشود ومن زمان رو نمی فهمیدم واقعا حضور همسرم قوت قلبی بود برام.خانم قاسمی هنگام درد روی دو نقطه از کمرم رو محکم فشار میداد که باعث میشود دردا برند اصلا انگار دردی وجود نداشت خیلی باحال بود هر وقت درد داشتم میگفتم وای درد دارم و خانم قاسمی محکم کمرم رو فشار میداد. بعد هم کیف آب جوش روی کمرم تکان میداد  احساس خوبی بود دوباره دردا می آمدند فاصله دردام یک دقیقه بود من و همسرم تو اون اتاق یه ساعتی بودیم بهترین خاطره زایمانم اونجا بود و دردا هم قابل تحمل بودن

ساعتای 1 بود از همسرم خواستند تا بره بیرون و من معاینه بشم دهانه رحمم حدود 7 سانت باز شده بود و پیشرفت زایمانم خوب بود. از اینجا بود که دردام شد درد زایمان خانم حسینی واسه اینکه دهانه رحمم زودتر باز بشه و رحمم نرم بشه بهم آمپول پپتین تزریق کرد حالت بی حسی هم داشت با تزریق این آمپول بی حال روی تخت افتادم همسرم کنارم آمد و دستای منو گرفته بود حال خوبی نداشتم هم درد داشتم هم بی حال بودم حالت تهوع هم داشتم شوهرم با راهنمایی خانم قاسمی کمرم رو ماساژ میداد ولی درد به معنای واقعی کلمه بود شوهرم برای آخرین بار کنارم بود و رفت چون دوست نداشتم برای زایمان پیشم باشه                                                                             خلاصه واسه کاهش دردام با راهنمایی خانم قاسمی رفت روی توالت فرنگی نشستم و دوش آب گرم رو روی شکمم گداشتم .احساس خیلی خوبی بود دردام کم شد ولی شدت دردام زیاد بود آخ و وایم بلند شد خانم قاسمی با مهربونی و حوصله کنارم بود و بهم میگفت داد بزن خودتو خالی کن.منم آی و آخ میگفتم تا ساعت 2:30 توی آب بودم بعد هم برای معاینه باید روی تخت دراز میکشیدم از اونجا تا تخت فاصله ای نبود ولب دردام مرتب منو می گرفت چند بار روی زمین نشستم و بلند شدم و با کمک خانم قاسمی روی تخت دراز کشیدم. معاینه که شدم شرایط زایمان را پیدا کرده بودم و دهانه رحمم کاملا باز شده بود دکترم آمد بالای سرم و گفت خوبی؟گفتم نه دارم می میرم..............

حالا نوبت زور زدن شده بود به نظر من دردای زایمان فابل تحمله ولی زور زدنه سخته چون احساس می کردم با هر زوری که میزنم چشمام داره میاد بیرون. خانم قاسمی می گفت اینجا زور بزنی و بعد بری روی تخت زایمان کمتر بخیه می خوری . ولی دیگه زوری نداشتم دیگه توان در بدنم نبود  بعد هم بلند شدم و رفتم روی تخت زایمان وقتی راه می رفتم احساس میکردم بچم اومده پایین.                                                                         به سختی روی تخت زایمان دراز کشیدم .مثل تخت معاینه بلنده و جای پا داره .توی بازدید زایشگاه اتاق زایمان رو دیده بودم  محیط برام آشنا بود.  هواش هم کمی سردتر از اتاق درد بود. وای باز هم باید زور میزدم وای وای چه کار سختی بود با راهنمایی خانم قاسمی تمرکز کردم و شروع کردم به زور زدن ولی بچه نمیومد بیرون تا توی همین زورا بود که احساس کردم یه چیز گرمی ازم خارج شد و اومد بیرون نگاه کردم دیدم تبسم زندگی من توی دستای خانم  دکتر داره به همه جا نگاه میکنه.با اون چشمای مشکی و درشتش به من نگاه میکرد.این همه درد به یه نگاه تبسم می ارزید. خداراشکر دخترم صحیح و سالم به دنیا اومد  .

  خدا یا شکرت خانم قاسمی می خواست تبسم رو بزاره روی سینم ولی خودم اجازه ندادم چون بدنم می لرزید و توان نگه داشتن بچه را نداشتم . تبسم رو روی تخت نوزادان کنار من گزاشتند و منم شروع کردم به قوربون صدقه تبسم رفتن دختری ریزه میزه و کشمشی. با وزن 2700 کیلو صحیح و سالم.وقتی مشغول حرف زدن با تبسم شدم دیگه نفهمیدم جند تا بخیه خوردم فقط می دونستم تا مقعد رو باز کرده بودن. بعد از اتمام کاره دکترم ازم خداحافظی کرد و رفت .                                     در کل من از ساعت 7 القای  درد شدم ولی دردام از ساعت 11 ظهر شروع شد و ساعت 2:50 زایمان کردم. دکترم از زایمانم خیلی راضی بود از همینجا از سرکار خانم مریم سهیلی پور کمال تشکر را دارم چون خیلی منو به زایمان طبیعی تشویق کرد و خیلی هم حوصله به خرج داد تا من زایمان کنم. و همچنین تشکر ویژه از سرکار خانم قاسمی که همیشه با مهربونی ها و راهنمایی خوبشون منو تشویق به زایمان کرد. از روشهای کاهش دردشون  از مطالب خوبشون که توی کلاسها ارایه میکنند هم تشکر میکنم.از پرسنل خوب بیمارستان سینا مخصوصا خانم حسینی کمال تشکر را دارم.

به همه توصیه میکنم ورزش بارداری فراموششون نشه من دختره هیکلی و چاقی نبودم وزنم قبل از بارداری 55 کیلو با قد 170 سانت ریزه و لاغر بودم  اما با انجام ورزشهای حین بارداری پیاده روی های منظم در طول بارداری توانستم زایمان طبیعی انجام بدم.

مامانای مهربون از زایمان نترسید خودش شروع میشه یه روند کاملا طبیعیه فقط صبر و حوصله باید به خرج داد .آرزوی موفقیت برای تمام مامانای مهربون دارم.

 

 

 

 

 

 

زز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ن
28 مهر 94 17:16
سلام عزیزم چند تا سوال داشتم ازت در مورد سینا امکانات اتاق هاش چطوری بود؟ همراه چند تا میتونی داشته باشی و همسر میتونه همراه باشه یا فقط باید تو زمان ملاقات بیاد دیدنمون؟ هزینه همراه و نوزاد و بستری چقدر شد؟ سلام دوست عزیز من قبل از این به شما پیشنهاد میدم که توی کلاسهای آمادگی زایمان بیمارستان سینا شرکت کنی می تونی خودت شخصا بری اونجا و سوال کنی یا اینکه من شماره تلفن خانم قاسمی رو بهت بدم وقتی توی این کلاسها شرکت کنم خانم فاسمی به همه سوالاتت جواب میده قبل از زایمانت هم اتاق زایمان رو خودت می بینی همسرم هم هر وقت خودم دوست داشتم می گفتم بیاد با لای سرم هزینه همفکر می کنم یک میلیون و دویست شد سوالی داشتی در خدمتم
ن
23 آبان 94 17:22
ممنونم از لطفت و پاسخت من قصد دارم برای سزارین اونجا رو انتخاب کنم برای همین نمیدونم کلاس های آمادگی برام مفید هست یا نه اما خبر دارم که دوشنبه ها کلاس شیردهی برگذار میشه همسرم میخواد به عنوان همراه شب پیشم بمونه نمیدونم اجازه میدن یا نه یا اصلا اجازه میدن دو تا مراه داشته باشم که مادرم هم بیاد چقدر خوبه که همسر میتونه بیاد تو اتاق من فکر میکردم فقط تو وقت ملاقت اجازه بهش میدن