تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

اولین روزی که بابات تو رو دید

1392/7/23 18:39
341 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگلم-

 

امروز تو ومن ۱۵هفته و۴روز که باهم همزیستی مسالمت آمیز دارم.من خیلی دوستت دارم عزیزدلم.

نمیدونم توی دلم بهت خوش می گذره یا نه ولی من ثانیه ها رو میشمرم که زودتر به دنیا اومدنت رو تبریک بگم.هفته پیش رفته بودیم سونوگرافی  غربال گری به جرائت می تونم بگم که یکی از بهترین روزای زندگیم بود وقتی روی تخت سونو خوابیدم مانیتور سونو رو نمی دیدم اونقدر گردنمو آوردم بالا که ببینمت که دکتر بهم گفت درست بخواب بهت نشون میدم.باباتم نشسته بود اون طرف رو صندلی زل زده بود به مانیتور دکتر چند لحظه ساکت شد و ترسیدم گفتم نکنه خدایی نکرده طوریت باشه همون موقع برای سلامتیت صدقه نذر کردم که دکتر گفت سالمی تودلم قند آب کردن دکتر گفت به احتمال  خیلی زیاد پسری بعدش مانیتور رو گرفت طرف من مثل فرشته ها بودی عزیزمدکتر پاهات ودستات وحتی معده تم نشونمون داد من که دیگه پلک هم نمیزدم  که نکنه یه لحظه هم دیدنتو از دست بدم.به دکتر گفتم چرا تکون نمی خوره؟دکتر گفت سرفه کن.منم همون کار رو کردم .چند دقیقه بعدش خودتوتکون دادی مثل آدم بزرگا که از خواب بلند میشن بلند وکوتاه شدی ودوباره آروم گرفتی.ذوق کردم اگه دستم بهت میرسید اونقدر دلم می خواست بچرونمت.باباتم مثل من ذوق کرده بود.من وبابات جفتمون عاشقت شدیم.جفتمون باهم داریم روزا رو میشمریم که بیای.خیلی دوستت داریم مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)