تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

تبسم

تبســـــــــــم....     ✿ 。 تبسم خرجي ندارد ولي چيز هاي بسياري را مي آفريند .       تبسم بدون اينكه دهنده اش را فقير كند ، گيرنده اش را ثروتمند مي سازد .   تبسم يك لحظه بيش پايدار نيست ولي گاهي خاطره اش تا ابد باقي مي ماند .   تبسم   خستگي را برطرف و افراد مايوس را اميدوار مي كند .   تبسم اشعه آفتاب است براي افسردگان و بهترين پادزهر طبيعي است براي ناراحتي .   ...
12 شهريور 1393

تبسم درتولد مهدیا

سلام امروز تولد مهدیا دختر خاله احمد جان بود و من و تبسم رفتیم تولد از بس اونجا بچه بود و هر کدوم مشغوله شیطنت بودند نتونستم عکس بگیرم تبسم خانم هم طبق معمول مشغول شیطنت و نگاه کردن و بازی کردن با محیط اطرافش بود . در کل خیلی خوش گذشت.                 من و تبسم یه یلوز و شلوارک قرمز رنگ به مهدیا جون هدیه دادیم. بعد از بریدن و کیک و دادن هدایا عصرونه سالاد الویه خوردیم.            بعد هم رفتیم خونه دایی جون رسول واسه دیدنش و یه کادو هم یادگاری واسشون بردیم از اینجا دیگه عکس دارم ...
12 شهريور 1393

عروسی دایی رسول

سلام به همگی ما اومدیم.............. جای همگی خالی خیلللللیییییییییییییییییییییی خوش گذشت شنبه هفته پیش رفتم خونه مامانم تا روز پنج شنبه.......................یه حالی داد..................... 5 روز خونه مامان بودن خیلی با صفاست...........البته کمک و هم فکر مامان و بابا هم بودم   عروسی دایی روز تولد حضرت معصومه و روز دختر هم زمان شد روزت مبارک دخترم   واسه عروسی تالار گرفته بودیم ولی چون مهمان از شهرستان داشتیم باید زودتر خونه رو آماده پذیرایی می کردیم تا روز عروسی بعد از اینکه از آرایشگاه اومدم من و همسری و تبسم جان رفتیم آتلیه حتما عکسای آتلیه رو واستون نشون خواهم داد اینم عکسای عروسی ...
8 شهريور 1393

عروسی

5 شهریور روز چهارشنبه  همین هفته عروسیه دایی رسوله دایی جون داره داماد میشه .....یه آقا داماد خوش تیپ جاز زندایی رو پدر و مادرش چیدند و همگی داریم مقدمات عروسی رو برپا می کنیم امید وارم در کنار هم خوش بخت باشند. آمن دختره قشنگ من اولین بار هست که میره عروسی............حالا عروسی دایی جونشم باشه که چه بهتر امید وارم خاطره عروسیه دایی توی ذهن دخترم جای بگیره...........با عکس گرفتن با فیلم گرفتن تا وقتی بزرگ یشه یاد آوری بشه واسش.   عکسهای عروسی دایی جون رو  بعد از عروسی حتما توی وبلاگش می زنم     پس فعلا خدا حافظ............... ...
1 شهريور 1393

عقیقه

سلام سلام به همه بعد یه مهمانی مفصل اومدیم خدمتتون روز 23 و24 مردادماه 93 ما دو تا مهمانی داشتیم. شب 5 شنبه حدود 70 تا مهمان دعوتی داشتیم که اعضای قرض الحسنه گشایش بودند یعنی فامیل های پدر شوهرم بودند که نتونستم عکس بگیرم و روز جمعه هم فامیل های مادر شوهرم بودند به علاوه مامان و بابای خودم و داداشم و خانومش و دایی داوودم و دانیال و زنداییم.  حدود 32 نفری بودیم . از این مهمانی چند تایی عکس  گرفتم. تبسم خانمم مهمانداره این مهمانی بودند در خقیقت صاحب مجلس   اینم تبسم خانم با لباس خوشگلشون که تمام مهمانان از لباسش خوششون اومده بود     توی مهمانی جلو کباب بود ...
26 مرداد 1393

لالایی کودکانه

گل خوشگلم  امروز مامان می خواد برات لالایی بخونه   یه لالایی قشنگ برای نی نی .. که مثل فرشته ها بخوابه                                                                      لالا لالا گل ریحون                          &nb...
21 مرداد 1393

عقیقه تبسم جان

سلام . ینج شنبه این هفته می خواهیم واسه تبسم جان عقیقه بدیم . می پرسید عقیقه چیه؟؟؟؟؟؟//؟؟///// حتما عکسهای عقیقه رو نشونتون میدم. فعلا در تدارکات هستم...............   پرسش: فلسفه عقیقه چیست؟   پاسخ: یكی از آداب و سنن تأكید شده در اسلام عقیقه كردن برای تولد فرزند است. عقیقه كه به معنی قربانی كرن با آداب خاصی می‌باشد، مستحب است كه در روز هفتم پس از تولد فرزند، بر كسی كه قدرت مالی بر آن داشته باشد، انجام گیرد. اگر به هر دلیلی در روز هفتم عقیقه انجام نگرفت تا هنگام بلوغ فرزند بر پدر مستحب است كه عقیقه نماید و اگر انجام نداد بعد از بالغ شدن فرزند، بر خودش مستحب می‌باشد. عقیقه در حقیقت هم شكر است ...
20 مرداد 1393

9 ماهگی مبارک نازدونه من

27 مرداد ماه تبسم عزیزم 9 ماهش تمام  و وارد 10 ماهگی میشه 9 ماهگیت مبارک عسلم        الهی قوربون دخمله خوش عکسم بشم. دورت بگردم که شیرین شدی نفسم،عشقم،عمرم،جونم،همه زندگیم تولدت مبارک بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست   و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت.   دخملم توی این ماه قدش:75 سانت وزنش : 8 کیلو 200 گرم شده بود ماشاله بزنم به تخته   ...
18 مرداد 1393

پیشرفتهای دخملی

سلام یکی یدونه مامانی دخملی خودم تبسم جان من دخملی ریزه میزه و شیطون بلاست 3ماهش که بود شروع کرد به غلط زدن 5 ماهگی بدو بدو سینه خیز میرفت 6 ماهشم که شد جهلر دست و پا می رفت از 7 ماهگی هم مبل یا صندلی را می گرفت و راه می رفت الانم دیگه واسه خودش استادی شد سه سوت بلند میشه عاشق اینه که بره و آب بازی کنه یه کیفی می کنه تو حمام با تلفن و شماره گرفتن که نگو .................چه خنده هایی پا تلفن که نمی کنه...... سر سری می کنه دست دسی می کنه بای بای می کنه خودشم واسه مامان و بابا عزیز میکنه تو بغلمون میشینه و هی تو چشمای ما نگاه می کنه من ....ماما .....بابا....... من د.د.د........   من به به.......من.من.من ...
14 مرداد 1393